رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 52 نهج‌البلاغه؛

شکایت از سستی کوفیان

حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه از شکایت از سستی کوفیان گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی (ع) را می‌خوانیم.

من خطبة له (علیه السلام) و قد تواترت علیه الأخبار باستیلاء أصحاب معاویة علی البلاد و قدم علیه عاملاه علی الیمن و هما عبید الله بن عباس و سعید بن نمران لما غلب علیهما بُسر بن أبی أرطاة. فقام (علیه السلام) علی المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد و مخالفتهم له فی الرأی فقال:
مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ [یَکُنْ] تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ فَقَبَّحَکِ اللَّهُ. وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَاعِرِ:
لَعَمْرُ أَبِیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَنِی عَلَی وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ

ترجمه:

پیاپی به امیر المؤمنین خبر می‌رسید، که اصحاب معاویه بر بلاد مستولی شده‌اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که کارگزاران او در یمن بودند، نیز بیامدند. بسر بن ابی ارطاة بر آنان چیره شده بود. علی(ع) در حالی که از درنگ اصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت ورزیدنشان با رأی و نظر خود ملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:
برای من جز کوفه قلمروی باقی نمانده است. تنها بست و گشاد کارهای کوفه است که با من است. ای کوفه اگر جز تو جای دیگری برای من نمانده، و تو نیز دستخوش گردبادهای توفنده‌ای، خدا چهره‌ات را زشت گرداناد.  
لعمر ابیک الخیر یا عمرو انّنی علی و ضر من ذا لاناء قلیل 
«ای عمرو سوگند به جان پدر نیکویت که برای من در این کاسه جز ته مانده‌ای از چربی نمانده است.»

شرح:

بعضی از شارحان نهج البلاغه، مانند ابن ابی الحدید، عقیده دارند که این خطبه را علی علیه السّلام بعد از صفین و موضوع حکمین و پایان یافتن کار خوارج، ایراد فرمود و از خطبه‌های آخر عمر شریف آن حضرت است. از آن چه مرحوم سیّد رضی، در آغاز این خطبه نوشته نیز به خوبی استفاده می‌شود که امام، این خطبه را، زمانی ایراد فرمود که اخبار زیادی در باره غلبه اصحاب معاویه بر بلاد اسلامی، به او رسیده است. و در همین حال، نمایندگان آن حضرت در یمن، خدمتش رسیدند و از غلبه بسر (فرمانده لشکر معاویه) بر آن منطقه حسّاس، سخن گفتند.
مرحوم ابن میثم، در باره سبب صدور این خطبه چنین می‌گوید: گروهی، در شهر صنعا، از پیروان عثمان بودند و کشته شدن او را بسیار مهم جلوه می‌دادند و بیعت‌شان با علی علیه السّلام از روی مکر و حیله بود. در آن موقع، فرماندار شهر صنعا، از سوی علی علیه السّلام، عبید اللّه بن عباس، و فرمانده نظامی آن شهر، سعید بن نمران، بود.
هنگامی که محمد بن ابی بکر (فرماندار آن حضرت در مصر) کشته شد، حملات شامیان به مناطق تحت نفوذ آن حضرت، زیاد شد. طرفداران عثمان -که در یمن بودند- سر برآورده و مردم را به خونخواهی او دعوت کردند. عبید اللّه بن عباس، به مخالفت آنها، برخاست و دستور داد آنها را به زندان بیندازند. آنها، از درون زندان، به یارانی که در لشکر داشتند، نامه نوشتند تا سعید بن نمران را عزل کنند و آشکارا به مخالفت برخیزند. آنها چنین کردند و گروه زیادی از مردم یمن، به آنان پیوستند و از پرداخت زکات خودداری کردند. عبید اللّه و سعید، نامه‌ای به امام نوشتند و جریان را بازگو کردند. امام، نامه‌ای به اهل یمن و لشکر آنجا نوشت و آنها را تهدید کرد و به وظایف الهی‌شان، آشنا فرمود.
آنها، در پاسخ گفتند که ما مطیع تو هستیم مشروط بر این که این دو نفر، عزل شوند. سپس (این منافقان) به معاویه نامه نوشتند و جریان را برای او شرح دادند. معاویه، بسر بن ارطاة را- که مرد سنگدل و خونخواری بود- به سوی آنان فرستاد. او، در مسیر خود به سوی مکه، داود و سلیمان، فرزندان عبید اللّه بن عباس، را کشت و در طایف نیز داماد او، عبد اللّه، را به شهادت رساند، سپس به صنعا رسید در حالی که عبید اللّه و سعید از آنجا خارج شده بودند و عبد اللّه بن عمرو ثقفی را جانشین خود کرده بودند. بسر، با لشکریان خود، به صنعا حمله کرد و صنعا -مرکز یمن- را گرفت و عبد اللّه را به شهادت رسانید.
هنگامی که عبید اللّه بن عباس و سعید، در کوفه بر امام وارد شدند، حضرت، آنها را به خاطر ترک موضع خود، ملامت کرد. سپس بر منبر برخاست و این خطبه را ایراد فرمود. در مجموع، این خطبه، زمانی ایراد شد که غارتگران شام، حملات خود را به بخش‌های مختلف جهان اسلام، افزایش داده بودند و لشکر امام، در مبارزه با آنها، سستی به خرج می‌داد و امام، از این مسأله، سخت ناراحت بود و این خطبه را ایراد فرمود. در آغاز این خطبه، امام، از کمبود افراد مطیع و فرمانبردار، شکایت می‌کند و در بخش دیگری، واقعه دردناک حمله بسر به یمن و عوامل پیشرفت و پیروزی او را شرح می‌دهد و در بخش آخر، شکایت به درگاه خدا می‌برد و به افراد سست و منافق و عصیانگر که در لشکرش بودند، نفرین می‌فرستد.

با این نفاق و سرپیچی شما چه کاری از من ساخته است؟
با توجه به آن چه در شأن ورود این خطبه و حال و هوای حاکم بر آن گفته شد، تفسیرِ نخستین جمله‌های امام در این خطبه، روشن است. او می‌فرماید: «بر اثر سرپیچی و نافرمانی و سستی و نفاق مردم، چیزی برای حکومت من، جز کوفه که آن را جمع می‌کنم و یا می‌گشایم، باقی نمانده؛ (ماهِیَ (۱) اِلاَ الْکُوفَةُ، أَقْبِضُها وَ أَبْسُطُها).

چرا و به چه دلیل، لشکریان امام در عراق و سایر مناطق، به این و ضع دردناک کشیده شده بودند؟ این، علل و اسبابی دارد که در نکته‌ها، شرح آن خواهد آمد.
مسأله مهم اینجا ست که بزرگمردی مانند علی، با آن همه شجاعت و با آن همه تدبیر، کارش در برابر دشمنان اسلام، به خاطر نداشتن نیروی مخلص و وفادار و شجاع و مصمّم، به چنین روزی بیفتد که تمام علاقه مندان به حق و عدالت و قرآن و اسلام را در ناراحتی شدید فرو می‌برد.
جمله «أقبضها و أبسطها» که از قبض و بسط گرفته شده، اشاره به حاکمیت و فرمانروایی است و با این تعبیر، امام نشان می‌دهد که مناطق دیگر، در کفّ با کفایت آن حضرت نبود، هر چند ظاهراً جزو قلمرو حکومت او محسوب می‌شد.
حضرت، سپس در ادامه این سخن می‌فرماید: «ای کوفه! اگر تنها تو (سرمایه من در برابر دشمن) باشی، آن هم با این همه طوفان‌هایی که داری، چهره‌ات زشت باد! (وای کاش تو هم نبودی)؛ «اِنْ لَمْ تَکُونِی اِلاّ أنْتِ، تَهُبُ أَعاصِیرُکِ (۲)، فَقَبّحَکِ اللهُ!» 
اشاره به این که کوفه هم که قلمرو اصلی امام بود، خالی از طوفان‌های اختلاف و تمرّد و نفاق نبود، به طوری که امام نمی‌توانست روی مردم آنجا نیز حساب کند.
و چقدر سخت می‌گذرد بر کسی که کوهی از علم و حکمت و تدبیر و ایمان و شجاعت است، امّا به خاطر نداشتن یاران باوفا، چنین ناله می‌زند.
حضرت، سپس به گفته شاعر معروف، تمثّل می‌جوید که می‌گفت:
لَعَمْرُ أَبْیِکَ الْخَیْرِ یا عمْرُو إِنَنی *** عَلی وَضَر – مِنْ ذَالإِنَاءِ – قَلیل
«به جان پدر نیکوکارت – ای عمرو! – سوگند! که من، تنها، سهم اندکی از آن پیمانه دارم».
«وَضَر» خواه به معنای «چربی باقیمانده در ظرف یا دست» باشد و خواه به معنای «قطرات کمی از آب که به دیوار ظرف بعد از خالی کردن باقی می‌ماند» و خواه به معنای «بوی باقیمانده در ظرف از طعام»، اشاره به این است که کوفه و مردم آن در برابر جهان پهناور اسلام در آن روز، ذرّه ناچیزی بودند و هیچ پیشوایی، تنها با کمک امثال آنها نمی‌توانست کشور پهناور اسلام را حفظ و شرّ گرگانِ خونخوارِ آدم نما را از آن دفع کند.

انتهای خبر/

1404-03-27 07:00 شماره خبر : 14084

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.