درباره نویسنده
خطبه 80 نهجالبلاغه؛
فضایل امیرالمؤمنین عليهالسلام

حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه از فضایل امیرالمؤمنین عليهالسلام گفتهاند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را میخوانیم.
من کلام له (علیهالسلام) و فیه یذکر فضائله، قاله بعد وقعة النهروان:
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِینَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِینَ تَعْتَعُوا وَ مَضَیْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِینَ وَقَفُوا، وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا کَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لَا تُزِیلُهُ الْعَوَاصِفُ، لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِیَّ مَهْمَزٌ وَ لَا لِقَائِلٍ فِیَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ. رَضِینَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَهِ أَمْرَهُ.
ترجمه:
این سخنان را امام (علیه السلام) پس از جریان نهروان ایراد فرمود:
زمانی که مسلمانها ناتوان بودند به یاری دین خدا برخاستم و هنگامی که مردم از ترس مخفی میشدند من خود را آشکار میکردم و موقعی که از ترس به لکنت زبان مبتلا شده بودند، من حق را بیان مینمودم و هنگامی که از حرکت در راه خدا متوقف شده بودند، من به نور الهی و مدد او پیش میرفتم.
در عین حال از همه خاموشتر و در سبقت گرفتن از آنها برتر بودم. پس زمام فضائل را گرفته به پرواز در آمدم و به تنهایی جایزه این مسابقه را بردم. چون کوهی بودم که طوفانها نمیتوانند آنرا به حرکت در آورد. کسی در من عیبی سراغ ندارد تا مرا بدان سرزنش کند.
ذلیل و ستمدیده نزد من عزیز است تا مادامی که حقش را از ظالم بستانم. قوی و ستمگر نزد من خوار است تا حق مظلوم را از او بستانم. ما راضی به خواست پروردگار و تسلیم امر او هستیم.
شرح:
همان گونه که در کلام ابن ابی الحدید نیز آمده، این خطبه شامل چند بخش مختلف است که هر یک ناظر به مطلبی است. در بخش نخستین، امام به خدماتش در زمان غربت اسلام و آغاز دعوت پیغمبر اشاره میکند و میگوید که: در برابر آن طوفانها و تند بادهایی که دشمن به راه انداخته بود، مانند کوه محکم ایستادم و نقطه ضعفی از هیچ نظر بر دامان زندگی من وجود ندارد.
در بخش دوم، به این مطلب اشاره میکند که من همواره در برابر زورمندان ستمگر و در کنار ضعیفان مظلوم ایستادهام تا حقّ آنها را بگیرم.
در بخش سوم، به عنوان دفاع از اخبار از حوادث آینده -که از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده- میگوید که محال است که سخنی ناروا به پیامبر نسبت دهم، در حالی که من نخستین تصدیق کننده او بودم.
و در آخرین بخش از خطبه عذر بیعت با خلفاء را چنین بیان میکند که من به دستور پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ناچار بودم تن به بیعت بدهم و برای گرفتن حقّم قیام نکنم، مبادا شکافی در صفوف مسلمانان پیدا شود و دشمن از آن استفاده کند.
در برابر طوفانها پابرجا ایستادم!
گرچه بعضی از شارحان نهج البلاغه جملههای آغاز این خطبه را ناظر به حوادث عصر عثمان دانستهاند که امام بارها او را از کارهای نادرستش نهی کرد، در حالی که دیگران سکوت اختیار کرده بودند، ولی لحن کلام مولا نشان میدهد که ناظر به حوادث عصر پیامبر مخصوصاً آغاز اسلام است. میفرماید:
«آن زمان که دیگران به سستی گراییده بودند، من (برای دفاع از اسلام) قیام کردم و آنگاه که همگی خود را پنهان کرده بودند، من آشکارا به میدان آمدم و آن روز که دیگران لب فرو بسته بودند، من سخن گفتم؛
«فَقُمْتُ بِالاَْمْرِ حِیْنَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ (۱) حِیْنَ تَقَبَعُوا (۲) وَ نَطَقْتُ حِینَ تَعْتَعُوا (۳)».
«و هنگامی که همگان از ترس سکون اختیار کرده بودند، من با نور الهی، به راه افتادم، (لیکن فریاد نمیزدم و جنجال به راه نمیانداختم) صدایم، از همه، آهستهتر بود، ولی از همه، پیشگامتر بودم».
«وَ مَضَیْتُ بِنُورِاللهِ حِینَ وَقَفُوا. وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً (۴)».
سپس میافزاید: «من در آن زمان بر مرکب پیروزی سوار شدم، زمامش را به دست گرفتم و به پرواز درآمدم و در این میدان مسابقه بر دیگران پیشی گرفتم».
«فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا (۵)».
«من مانند کوهی که تند بادها قدرت شکستن آن را ندارد و طوفانها نمیتواند آن را از جای برکند پابرجا ایستادم».
«کَالْجَبَلِ لاَتُحَرِکُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لاَتُزِیلُهُ الْعَوَاصِفُ (۶)».
«این در حالی بود که هیچ کس نمیتوانست عیبی بر من بگیرد و هیچ سخنْ چینی جای طعنه در من نمییافت».
«لَمْ یَکُنْ لاَِحَد فیَّ مَهْمَزٌ (۷) وَ لاَ لِقَائِل فِیَ مَغْمَزٌ (۸)».
در آغاز این فراز، امام (علیه السلام) به چهار نکته اشاره میکند:
نخست: این که در آن زمان که دیگران سُست و ناتوان شدند، من دامن همّت به کمر زدم و قیام کردم و وظیفه خود را انجام دادم.
دیگر این که، آن زمان که دیگران از ترس یا ضعف سر در لاک خود فرو برده بودند، من گردن کشیدم و دشمن را در همه جا زیر نظر گرفتم.
توجه داشته باشید که «تطّلع»، به معنای «گردن کشیدن برای جست و جوی چیزی» است و «تَقَبُعْ»، به معنای «پنهان شدن و سر در لاک فرو بردن» است.
سوم این که: و هنگامی که دیگران زبانشان کُند شده بود و از اظهار نظر در مسایل مهم اسلامی و بیان حقایق علمی بازمانده بودند، من به سخن آمدم و حقایق را بیان کردم.
چهارم این که: در آن زمان که دیگران بر اثر شک و تردید و حیرت و سرگردانی از راه رفتن باز ماندند، من در پرتوِ نور پروردگار (نور ایمان و یقین یا نور قرآن و وحی) به راه خود ادامه دادم و پیش رفتم.
ولی با این همه افتخارات ادعایی نداشتم و جار و جنجال و سر و صدایی به راه نینداختم و این همان چیزی است که در جمله «کُنْتُ أخْفَضَهُمْ صَوْتاً»، به آن اشاره فرموده است.
سپس در نتیجه گیری میفرماید، بازده این امور آن شد که من زمام کار را به دست گرفتم و به پرواز در آمدم و جایزه سبقت در فضایل را بردم.
در جمله بعد بر مسایل گذشته تأکید کرده و میگوید: مانند کوه ایستادم و هیچ حادثهای قدرت جابجایی مرا نداشت.
و با این همه پاک زیستم و پاک ماندم و هیچ کس نتوانست بر من عیبی بگیرد.
این جملهها چنانکه گفته شد ممکن است اشاره به آغاز ظهور اسلام باشد؛ زیرا میدانیم نخستین کسی که از مردان ایمان آورد، علی (علیه السلام) بود و در آن ایّام که اسلام و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کاملا غریب بودند و مؤمنان اندک و دشمنان قوی و نیرومند، کسی که در همه جا و در تمام صحنهها حاضر بود و با تمام وجودش، از اسلام و قرآن و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دفاع کرد، علی (علیه السلام) بود.
این معنا همچنان ادامه یافت؛ در «یوم الدّار» که آغاز تبلیغ آشکار برای اسلام، بعد از سه سال تبلیغ پنهانی، بود تنها کسی که دعوت پیامبر را برای حمایت اجابت نمود آن حضرت بود. و در لیلة المبیت، او بود که جانش را در طَبَق اخلاص گذاشت و در مقابل خطرهای جدّی، که جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را تهدید میکرد، مردانه دفاع کرد.
داستان جنگ خیبر و ناتوانی دیگران از فتح آن دژهای مستحکم و گشوده شدن آنها به دست علی (علیه السلام) و نیز داستان احزاب و مبارزه آن حضرت با عمرو بن عَبْدُوَدْ، در حالی که هیچ کس حاضر نشد به نبرد با او برود و امثال آن را، تاریخ فراموش نکرده و نمیکند.
این احتمال نیز و جود دارد که منظور از قیام به امر و بقیه جملههای چهارگانه دفاع از اسلام، در ایّام خلفا باشد؛ چرا که همه مورّخان اسلامی نوشتهاند، وقتی که مشکلِ مهمّی برای مسلمانان پیدا میشد، کسی که برای گشودن مشکل قیام میکرد علی (علیه السلام) بود.
جمله معروف خلیفه دوم، عمر بن الخطاب، «أَللّهُمَ! لاتَبْقَنی لِمُعضِلَة لَیْسَ لَها أَبُوالْحَسَنْ؛ (۹) خداوندا! آن روز که مشکلی پیش آید و ابوالحسن، علی بن ابی طالب، برای حل آن حاضر نباشد، مرا زنده مگذار»، یا جملههای مشابه آن – که در کتب شیعه و اهل سنّت، به طور گسترده نقل شده – گواه زنده این مدّعا است. این مطلب، به قدری شایع و مشهور است که بعضی از ارباب لغت، جمله «مُشکِلَةٌ لَیْسَ لَها أَبُوالْحَسَنْ»، را به عنوان یک ضرب المثل معروف عرب ذکر کردهاند.
در اینجا احتمال سومی نیز وجود دارد و آن این که ممکن است جملهها، اشاره به قیام آن حضرت در امر خلافت، بعد از شکست برنامههای خلیفه سوم و آن طوفانهای مرگباری که جهان اسلام را در اواخر زمان او و بعد از کشته شدنش فراگرفت بوده باشد.
آری، در آن زمان به تمام معنا شیرازه جامعه اسلامی از هم گسسته بود و در آن آشفته بازار، منافقان و بازماندگان عصر جاهلیت و مشرکان عرب به تکاپو در آمده بودند.
مسلمانان راستین، تنها نقطه امیدشان علی (علیه السلام) بود. آری او بود که در آن هنگام قیام به امر کرد و اسلام و مسلمانان را از خطر پراکندگی و بازگشت به عقب، رهایی بخشید.
البتّه، منافاتی بین تفسیرهای سه گانه بالا نیست، و ممکن است همه آنها در تعبیرهای جامع و پرمحتوی بالا جمع باشد.
تعبیر به «کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً»، ممکن است اشاره به تواضع امام (علیه السلام) با آن همه پیروزی و موفّقیت بوده باشد، و با اشاره به این که من هرگز اهل تظاهر و جار و جنجال نبودهام و یا اشاره به این که من در همه حال ثابت قدم بودهام؛ زیرا سر و صدا و جار و جنجال از آنِ افراد ضعیف و ناتوان است.
به همین دلیل، به دنبال آن جمله «وَ أَعلاهُمْ فَوتاً» آمده است که به معنای «پیشی گرفتن بر دیگران» است؛ پیشی گرفتن در ایمان و هجرت، پیشی گرفتن در مبارزه و جهاد، و پیشی گرفتن در همه فضایل اخلاقی.
جمله «فَطِرْتُ بِعِنانِها وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها»، نیز تأکیدی بر همین مطلب است، به ویژه این که «فَاء تَفریْعَ» در ابتدا به صورت نتیجه برنامههای پیشین آمده است، یعنی این که من بر مرکب پیروزی سوار شدم و گوی سبقت را از دیگران ربودم، و این به خاطر آن بود که لحظهای سستی به خود راه ندادم، از حوادث بزرگ نهراسیدم فرصتها را از دست ندادم و در عین حال جار و جنجال به راه نینداختم.
حضرت در جمله بعد خود را به کوه عظیمی تشبیه میکند که هرگز تندبادها و طوفانها نمیتوانند آن را از جا حرکت دهند.
جالب این که نخست میگوید «قواصف آن را حرکت نمیدهد» سپس میافزاید: که «عواصف آن را ریشه کن نمیسازد».
و این به خاطر آن است که قواصف به معنای «تندبادهای شکننده» است و عواصف به معنای «بادهای بسیار سریعی است که اشیاء را با خود میبرد» و این به دلیل آن است که گاه حادثه در حدّی است که انسان را در جای خود میشکند و از کار میاندازد و گاه از آن هم شدیدتر است که او را مانند برگی با خود میبرد و در نقطهای دوردست پرتاب میکند. امام (علیه السلام) میفرماید: هیچ یک از این حوادث تأثیری در پایداری و پایمردی من نداشت.
در آخرین جملههای این فراز به نکته مهم دیگری اشاره میفرماید که: با این همه فعالیت اجتماعی کسی نمیتوانست بر من خرده گیری کند و یا عیبی بگذارد.
میدانیم که افراد وقتی در صحنه اجتماع گام میگذارند و به کارهای مهم دست میزنند، به هر حال از گوشه و کنار مورد انتقادهایی قرار میگیرند، امّا اگر کسی بتواند در تمام صحنههای مهم ظاهر گردد و بزرگترین خدمت را انجام دهد، بیآن که گرد و غبار عیب و تهمتی بر دامانش بنشیند، کار بسیار مهمی انجام داده است.
این در حالی است که نسبت به دیگران که کمتر از آن حضرت در صحنه بودهاند، گفت و گوهای بسیاری است. (۱۰)
زورمندان ستمگر نزد من ضعیفند!
از آنجا که بسیاری از حوادث دردناک و جنگهای خونین در عصر امام (علیه السلام) از عدالت آن بزرگوار سرچشمه میگرفت، مردمی که سالها، به ظلم و ستم و تبعیضهای ناروا در عصر خلفای پیشین، مخصوصاً در عصر خلیفه سوم، عادت کرده بودند، به آسانی حاضر به قبول مساوات در برابر قانون و بیت المال نبودند.
امام در این فراز از خطبه تأکید میکند که من این روش را هرگز از دست نخواهم داد، و من برای اجرای حق و عدالت و گرفتن حق ضعیفان از زورمندان قبول خلافت کردم، به همین دلیل، ناتوان ستمدیده در نظر من عزیز است تا حقّش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من حقیر و ضعیف است تا حقّ دیگران را از او بستانم؛ «اَلذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّی آخُذَ الْحَقَ مِنْهُ».
امام همواره گفتار معروف پیامبر را که در فرمان مالک اشتر به آن اشاره فرموده، مدّ نظر و مورد توجه داشته است، به همین دلیل به مالک اشتر صریحاً توصیه میکند که بخشی از وقت خود را در اختیار نیازمندان بگذار و بارِ عام بده، درهای دارالاماره را بگشای و پاسبانان را کنار بزن تا مردم آزادانه با تو تماس بگیرند و نیازها و مشکلات خود را، بیواسطه با تو در میان بگذارند.
سپس میافزاید: «این به خاطر آن است که از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بارها این سخن را شنیدم که میفرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لایُؤخَذُ لِلضَّعیفِ فیهِا حَقُّهُ مِنَ الْقَویِ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ امّتی که حقّ ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک نمیشود و روی سعادت را نمیبیند». (۱۱)
امام (علیه السلام) در تمام امور، خود نسبت به این اصل اساسی وفادار ماند و این اصل در تمام زندگانیش ظهور و بروز داشت و تنها ایرادی که دشمنان بر او میگرفتند، همین بود. که او عدالت را فدای مصلحت شخصی و حکومتش نمیکند و افراد دنیاپرست خودخواه را که همیشه عادت به تبعیضهای ناروا کردهاند، از خود میراند.
در این زمینه حکایات و احادیث زیادی نقل شده، از جمله این که در کتاب روضه کافی آمده است که امام (علیه السلام) روزی عطایای بیت المال (خراج و مانند آن) را تقسیم میکرد، مرد سرشناسی از انصار پیش آمد و امام (علیه السلام) سه دینار به او داد و بعد از او غلام سیاهی آمد، امام (علیه السلام) به او هم سه دینار داد.
مرد انصاری عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم. تو او را با من یکسان قرار میدهی؟»
امام (علیه السلام) فرمود: «من در کتاب خدا نظر کردم، هیچ برتریای برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم».
«اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلَدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً اِنَّ النّاسَ کُلُهُمْ أَحْرار؛ از آدم غلام و کنیزی متولّد نشد، همه مردم آزادند (و اگر در برههای از زمان طوق بندگی بر گردن بعضی بیفتد، سرانجام باید آزاد شوند و به اصل خود باز گردند)». (۱۲)
این تعبیر امام (علیه السلام) شاید ناظر به این باشد که اگر بنا شود گروهی بر گروه دیگری برتری یابند، باید فرزندان اسماعیل ذبیح الله بر دیگران پیشی گیرند در حالی که آنان نیز با دیگران یکسانند.
سپس به دنبال این کلام میافزاید: «ما در برابر فرمان خدا راضی هستیم و در مقابل امر او تسلیم میباشیم؛ رَضِینَا عَنِ اللهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَمْنَا لَهُ أَمْرَهُ».
این تعبیر، ممکن است که اشاره به یکی از دو معنا باشد: نخست این که فرمان خدا این است که حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم کنیم و ما تسلیم این فرمان هستیم و باید تسلیم باشیم، خواه دیگران بپسندند یا نپسندند.
دیگر این که حمایت از ضعیف مظلوم و مبارزه با قوی ظالم، مشکلاتی در زندگی انسان میآفریند و من آگاهانه در این راه گام برمی دارم و مشکلاتش را به جان میپذیرم و راضی به قضای الهی هستم.
شایان توجه این که بسیاری از مفسران نهج البلاغه این جمله را مقدمهای برای فراز بعد و مربوط به آن دانستهاند، ولی همان گونه که در تفسیر بالا ذکر شد، ظاهر این است که این جمله ادامه بحث گذشته است و نشان میدهد که امام (علیه السلام) در حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم کمترین تردیدی به خود راه نمیدهد و هر مشکلی را در این راه به جان میخرد و تسلیم امر و فرمان خدا است.
انتهای خبر/
درباره نویسنده
نظرات:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!
- «علی فاضلی» نایبقهرمان مسابقات قویترین مردان شد
- آخرین وضعیت پروژه ۸۱۰۰ واحدی مسکن ملی
- برگزاری اجتماعات یادگیری معلمان
- تلخ و شیرینهای ۴ ساله خانه ملت!
- مجتمع آب سنگین خنداب را بیشتر بشناسید
- دادستان جدید خمین معرفی شد
- حادثه تلخ بمباران شهر اراک در دوران دفاعمقدس
- مسیرهای راهپیمایی روز قدس در استان مرکزی
- «حسین افضلی» بازرس کل استان مرکزی شد
- افزایش ۲۲ درصدی نرخ نان در استان مرکزی
آخرین اخبار
- راهکارهایی برای عبور از بحران آبی
- اموال بلااستفاده ورزشی استان مرکزی مستندسازی میشوند
- تشکیل میز تخصصی گردشگری روستایی در استان مرکزی
- دشمن در جنگ ۱۲ روزه شکست خورد
- آرمان و تلاش رمز ماندگاری نظام است
- فضایل امیرالمؤمنین عليهالسلام
- سیاهه انتشار، گام نخست در کاهش آلودگی
- اسلام پیرو حقیقی میخواهد
- سوره «بقره» آیه ۲۶۵ تا ۲۶۹
- ۱۶۷ اثر هنری به مرحله داوری راه یافت
- مشاهده بیشتر