درباره نویسنده
خطبه 69 نهجالبلاغه؛
اهل آخرت

حضرت علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه از اهل آخرت گفتهاند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را میخوانیم.
الراغبون فی الله:
وَ بَقِیَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ، فَهُمْ بَیْنَ شَرِیدٍ نَادٍّ وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَ سَاکِتٍ مَکْعُومٍ وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ وَ ثَکْلَانَ مُوجَعٍ، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِیَّةُ وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ فِی بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَعَظُوا حَتَّی مَلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّی ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّی قَلُوا.
ترجمه:
از اینان که بگذریم، مردمی هستند که یاد قیامت چشمانشان را فرو بسته و ترس از روز محشر سرشکشان جاری ساخته است. اینان گاه گریزاناند و تنها، گاه مقهورند و ترسان،
گاه خاموشاند و دهان بسته. خدا را به اخلاص میخوانند و همواره گریان و دردمندند.
در گمنامی زیستهاند تا خود را از آسیب حکام ستمکار در امان دارند. نامرادی و مذلت ایشان را در میان گرفته، گویی در دریای نمک غرقهاند. آوازی برنمی آورند و دلهایشان ریش است، از اندرزهای پیاپی ملول شدهاند و از قهر جاهلان به ستوه آمدهاند. کشته شدهاند تا شمارشان روی در نقصان نهاده.
شرح:
امام (علیهالسلام) بعد از ذکر گروههای چهارگانه دنیاپرست و گنهکار پیشین، به سراغ گروه پنجمی میرود که اولیاءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعیّت ممتازند که در جوامعی که گروههای چهارگانه پیشین، زمام امور را به دست گرفتهاند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته ماندهاند.
حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبیر به «رجال» میکند در حالی که از گروههای چهارگانه پیشین، تعبیر به «ناس» شده بود و در حقیقت، این گروه پنجم هستند که امام (علیه السلام) آنها را محور یک جامعه الهی پیشرفته میداند و یاران خود را تشویق میکند که در زمره آنان باشند. حضرت در توصیف آنها نخست میگوید:
«(در این میان) گروهی باقی ماندهاند که یاد قیامت، چشمهایشان را فرو افکنده و ترس از دادگاه محشر اشکشان را جاری ساخته است؛ وَ بَقِیَ رِجَالٌ غَضَ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ».
تعبیر به «غَضَ أَبْصارَهُمْ»، به معنای «فروبستن چشم» نیست، بلکه «فروافکندن و برگیری نگاه» است، حالتی که به هنگام دیدن پارهای از مظاهر وحشتناک به انسان دست میدهد، به گونهای که حاضر نیست به منظره خوفناک نگاه کند.
به این ترتیب، نخستین توصیف آنها احساس مسؤولیت در برابر خداوند و دادگاه قیامت است، احساسی بسیار نیرومند که دل را به لرزه درمی آورد و اشکها را جاری میسازد.
براستی برای کسانی که ایمانی قوی به آن روز و به آن دادگاه داشته باشند چیزی از آن وحشتناکتر نیست، روزی که پردهها کنار میرود و سرائر، آشکار میشود و تمام اعمال عمر انسان، در حضور تمام مردم، حسابرسی میگردد.
بعضی از شارحان نهج البلاغه، (۱) معتقدند که «مَرْجِعْ» در جمله بالا، به معنای قبر، و «محشر» به معنای «قیامت» است، ولی با توجه به این که در تعبیرات قرآنی هر دو واژه به معنای قیامت آمده، به نظر میرسد که این تفاوت، تنها برای عدم تکرار لفظ است و نه تفاوت در معنا.
در واقع، تعبیرات فوق، از این آیه شریفه اقتباس شده است که «رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الاَبْصارُ» – مردانی که هیچ تجارت و معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند، آنها از روزی میترسند که در آن دلها و چشمها زیر و رو میشود (۲). »
حضرت سپس به سرنوشت متفاوت این گروه در جوامعی که آن چهار گروه دنیاپرست در آن حاکمند، پرداخته و میفرماید: هر یک از آنها به یکی از این پنج سرنوشت گرفتار میشوند:
«آنان (به خاطر حق گویی و حق جویی) یا از جامعه رانده و آواره شدهاند و یا ترسان به گوشه تنهایی خزیده و یا خاموشند و مهر سکوت، بر دهان زدهاند (چرا که گوش شنوا و دل بیداری که سخنان آنان را درک کند و به دعوتشان لبیک بگوید، نمییابند). یا مخلصانه (به امید تأثیر در بعضی از دلها)، به سوی خدا دعوت میکنند و یا با چشمی گریان و دلی پردرد، (به صحنههای پرفسادی که قادر بر تغییر آن نیستند) مینگرند؛ «فَهُمْ بَیْنَ شَرِید (۳) نَادّ، (۴) وَ خائِف مَقْمُوع (۵) وَ سَاکِت مَکْعُوم (۶) وَدَاع مُخْلِص وَثَکْلاَنَ (۷) مُوجَع».
با توجه به این که «شَرِید» به معنای «فراری و آواره» و «نادّ» از ماده «ندّ» به معنای «فرار کردن از جماعت و روی آوردن به وحدت و انفراد» آمده است (۸) جملات بالا، اشاره به این است که آنان، حتّی در تبعید و آوارگی هم با یکدیگر نیستند، بلکه هر یک را در گوشهای پرتاپ میکنند؛ چرا که دنیاپرستان از اجتماع آنان سخت بیمناکند.
و تعبیر به «خائِف مَقْمُوع» با توجه به این که «مقموع» از مادّه «قمع» به معنای «قهر و غلبه و یا ریشه کن کردن» است، اشاره به این است که دنیاپرستان حاکم، تنها به تهدید آنان را قناعت نمیکنند، بلکه سعی دارند دائماً آنها را در فشار قرار داده، یا ریشه کن کنند.
و تعبیر به «ساکِت مَکْعُوم»، با توجه به این که «مَکْعُوم» از مادّه «کعم» (بر وزن کعب) به معنای «بستن دهان شتر» است، اشاره به این است که زورمداران ستمگر، هرگز قانع به خاموش بودن این گروه نیستند، بلکه سعی دارند دهان آنها را ببندند و مهر بر آن نهند.
تعبیر به «داع مُخْلِص» اشاره به این است که دعوت از مردم، به خاطر رسیدن به جاه و مقام و ثروت و قدرت نیست، بکله انگیزهای جز رضای خدا ندارند.
احتمال دیگری نیز در تفسیر این جمله گفته شده است و آن این است که منظور از «داع مُخْلِص» دعا کنندهای است که از سر اخلاص رو به درگاه خدا آورده و برای بهبود حال جامعه پیوسته دعا میکند.
بالأخره تعبیر به «ثَکْلانَ مُوجَع» با توجه به این که «ثَکْلانَ» به معنای «انسان مصیبت زده» و «مُوجَع» به معنای «صاحب درد» است، اشاره به این است که آنها تنها در ظاهر گریان نیستند، بکله از درون میسوزند و درد میکشند.
حضرت سپس به بیان اوصاف دیگری از این گروه پرداخته و با عباراتی کوتاه و پرمعنا و تأسّف برانگیز، وضع آنان را در چنین اجتماعی شرح میدهد و میفرماید:
«تقیّه، آنان را منزوی ساخته و به فراموشی سپرده؛ «قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ (۹) التَّقِیَةُ».
گرچه آنها مبارز و مجاهد هستند، ولی آنجا که فریاد کشیدن اثری جز از میان رفتن نیروها ندارد، چارهای جز پناه بردن به تقیّه نیست؛ تقیّهای که سرانجام آنها را به انزوا میکشاند و در نظر دشمنان افرادی ترسو و در چشم دوستان افرادی بیعرضه و کم ارزش نشانشان میدهد، در حالی که مبارزه آنها به عنوان انجام وظیفه است و هم تقیّه آنها در آن شرایط خاص.
حضرت سپس میفرماید: «(به خاطر نبودن یار و یاور) ناتوانی و ذلّت وجودشان را فرا گرفته؛ وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَةُ».
آنها در پیشگاه خدا و در درون جانشان عزیزند، ولی اجتماع که ارزشها در آن وارونه شده آنان را به ضعف و ذلّت محکوم کرده است.
حضرت آنگاه حال آنها را چنین مجسّم میکند: «آنها به کسانی میمانند که در دریای نمک فرو رفته و گرفتار شدهاند، (که هر گونه حرکتی برای آنها سبب سوزش بیشتر و ناراحتی شدیدتر میگردد)؛ (فَهُمْ فی بَحْر اُجاج) (۱۰).
بدیهی است کسی که در چنین دریایی غوطه ور است تمام وجودش میسوزد و هر گاه تشنه شود آبی پیدا نمیکند که بنوشد، پس درون و برون، هر دو میسوزد حال اولیای خدا و مردان صالحی که در جوامع مملوّ از فساد که ظالمان زورگو بر آن حکومت میکنند، گرفتار میشوند همین است؛ چرا که یار و یاوری برای قیام کردن و فریاد کشیدن نمییابند!
حضرت در ادامه این سخن میافزاید: «دهانشان بسته و قلوبشان مجروح است؛ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، (۱۱) وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ.»
افراد بیتفاوت در چنین جوامعی نگران نیستند، بلکه تنها نگران منافع شخصی خود میباشند، ولی مجاهدان و پاکان و صالحان که دهانشان به اجبار بسته شده، پیوسته از درون میسوزند و دلهایشان مملوّ از جراحات است.
بعضی از شارحان نهج البلاغه، جمله «قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ» را اشاره به خوف خدا دانستهاند (۱۲) در حالی که قرینه کلام نشان میدهد که این جراحات قلبی و روحی، به خاطر فسادی است که قادر به نابودی آن نیستند.
ممکن است در اینجا کسانی گمان برند که این ناتوانی و ضعف و سکوت و تقیّه نتیجه کارهای خودشان است که به موقع قیام نکردند و فریاد نکشیدند، لذا امام (علیه السلام) در ذیل این سخن، با چند جمله این اشتباه را به طور کامل برطرف میسازد. او میفرماید: «آنها (در میدان نصیحت و اندرز) آن قدر نصیحت کردهاند که خسته شدهاند و آن قدر تحت فشار قرار گرفتهاند که ناتوان گشتهاند و (در میدان نبرد) آن قدر کشته دادهاند که به کمی گراییدهاند، قَدْ وَعَظُوا حَتَّی مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّی ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتَّی قَلُوا.»
آری آنها جهاد را در تمام شاخههایش تجربه کردهاند از دل فریاد کشیدهاند، با بیان منطقی اندرز دادهاند و در مبارزه مسلّحانه قربانیها تقدیم کردهاند تا آنجا که بسیاری از نفرات خود را از دست دادهاند، چرا که یار و یاوری نداشته و توازن قوا، در میان آنها و دشمن به هیچ وجه برقرار نبوده است.
تا آنجا که امید پیروزی داشتهاند و احتمال ریشه کن کردن فساد میدادهاند جنگیدهاند و سپس برای حفظ باقی مانده اندک به تقیّه پناه بردهاند.
جمله «قُتِلُوا حَتّی قَلُوا» به این معنا نیست که همه آنها کشته شدهاند تا کم گشتهاند، بلکه به این معنا است که گروهی از آنها شهید گشته و گروه اندکی باقی ماندهاند. به اصطلاح این جمله از قبیل اسناد اوصاف جزء به کلّ است.
در اینجا این سؤال پیش میآید که تقسیم بندی این گروهها مربوط به کدام زمان است، در حالی که امام (علیه السلام) با قدرت و قوّت بر جامعه خود حکومت میکرد؟
پاسخ این سؤال با مطالعه تاریخ عصر آن حضرت روشن میشود و در کلمات آن بزرگوار نیز آمده است که فساد اجتماعی آن قدر بالا گرفته که شعاع حکومت امام (علیه السلام) عملا، به کوفه و اطراف آن محدود شده بود و در مناطق دیگری مانند شام و مصر و… فاسدانِ شرور و ظالمانِ بیایمان دست به دست هم داده بودند و صالحان را از صحنه اجتماع بیرون رانده بودند.
انتهای خبر/
درباره نویسنده
نظرات:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!
- «علی فاضلی» نایبقهرمان مسابقات قویترین مردان شد
- آخرین وضعیت پروژه ۸۱۰۰ واحدی مسکن ملی
- برگزاری اجتماعات یادگیری معلمان
- تلخ و شیرینهای ۴ ساله خانه ملت!
- دادستان جدید خمین معرفی شد
- حادثه تلخ بمباران شهر اراک در دوران دفاعمقدس
- مسیرهای راهپیمایی روز قدس در استان مرکزی
- مجتمع آب سنگین خنداب را بیشتر بشناسید
- «حسین افضلی» بازرس کل استان مرکزی شد
- تأثیر هوش مصنوعی در تکامل دین
آخرین اخبار
- دیدار معاون رئیسجمهور با خانواده شهید «مرتضی شفیعی»
- اعلام قیمت جدید نان در استان مرکزی
- عزم دولت برای جبران عقبماندگیهای زیست محیطی
- قیام عاشورا سرچشمه ایستادگی ملت ایران است
- ۳ پروژه زیست محیطی در زرندیه افتتاح شد
- رجزخوانی نوجوانان تفرشی برای دشمنان
- اعتراض پیاتزا به FIVB جواب داد
- تعیین بسته حمایتی دولت برای صنایع و اصناف
- سفر معاون رئیس جمهور به استان مرکزی
- بسیج جامعه پزشکی همسو با بخشهای امداد
- مشاهده بیشتر