رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 29 نهج‌البلاغه؛

بصیرت و آگاهی امام

حضرت علی (ع) در نهج‌البلاغه از بصیرت و آگاهی امام گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی (ع) را می‌خوانیم.

و من خطبة له (علیه‌السلام) یرید الشیطان أو یکنّی به عن قوم:
أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَّسْتُ عَلَی نَفْسِی وَ لَا لُبِّسَ عَلَیَّ. وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا یَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ.

ترجمه:

آگاه باشید که شیطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پیادگانش را بسیج کرده است. همان بصیرت دیرین هنوز هم با من است. چنان نیستم که چهره حقیقت را نبینم و حقیقت نیز بر من پوشیده نبوده است. به خدا سوگند، بر ایشان گودالی پر آب کنم، که چون در آن افتند بیرون شدن نتوانند و چون بیرون آیند، هرگز، هوس نکنند که بار دیگر در آن افتند.

شرح:

یرید الشیطان او یکنّی به عن قوم:
منظور حضرت از این سخن شیطان است یا جمعیّت خاصّی (که خوهای شیطانی داشتند)!

این «خطبه» نیز به داستان جنگ «جمل» و حوادث دردناک آن اشاره می‌کند، و امام لشکر «طلحه» و «زبیر» را به عنوان لشکر «شیطان» معرّفی فرموده سپس به ویژگیهای خودش در این میدان اشاره می‌کند و آن گاه برنامه آینده خود را در این میدان ضمن جمله‌های کوتاه و کوبنده‌ای که آمیخته با تهدیدات جدّی برای دشمن است بیان می‌فرماید و ضمن یک پیشگویی صریح نتیجه این جنگ خونین را از قبل بیان می‌کند.

همان گونه که قبلا اشاره شد سخنان امام در این خطبه ناظر به مسائل مربوط به جنگ «جمل» است و با توجّه به پیوند و ارتباطی که میان این خطبه و خطبه بیست و دو، و از آن بالاتر ارتباطی که بین این خطبه و خطبه ۱۳۷ است که در واقع این خطبه در آن خطبه ادغام شده و بخشی از آن را تشکیل می‌دهد؛ تردیدی در این امر باقی نمی‌ماند که هدف اصلی در این خطبه اشاره به جنگ «جمل» است و کسانی که آن را اشاره به جنگ «صفین» و لشکریان «شام» دانسته‌اند گویا این پیوندها را در نظر نگرفته‌اند.
نخستین محور در این خطبه، همان تشبیه لشکر «طلحه» و «زبیر» به لشکریان شیطان است؛ می‌فرماید: «آگاه باشید شیطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پیاده‌های لشکرش را فرا خوانده است» (اَلا وَ اِنَّ الشَیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ).
چگونه آنها لشکر شیطان نباشند در حالی که پیمانشان را با امامشان شکستند و به خاطر جاه طلبی دست به نفاق افکنی و ایجاد تفرقه در امّت اسلامی زدند و آتشی روشن کردند که گروه عظیمی در آن سوختند و خودشان نیز سرانجام طعمه آن آتش شدند!
تعبیر به «حزب» اشاره به هماهنگی اهداف آنها با هدفهای شیطان است و تعبیر به «خیل» (سواره نظام) و «رجل» (لشکر پیاده)، اشاره به تنوّع لشکریان آنهاست.
در آیات قرآن نیز اشاره به حزب شیطان شده است آن جا که می‌گوید: «اِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُؤا مِنْ اَصْحابِ السَعیرِ؛ شیطان حزب خود را فقط برای این دعوت می‌کند که از دوزخیان و اهل آتش باشند». (۱) 
در جایی دیگر اشاره به لشکر پیاده و سواره شیطان کرده و برای آزمایش انسانها، شیطان را مخاطب ساخته، می‌فرماید: «وَاَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ؛ و لشکر سواره و پیاده‌ات را بر آنها گسیل دار»! (۲) 
این اخطارهای مکرّر قرآن برای این است که اهل ایمان چشم و گوش خود را باز کنند مبادا در دام شیطان گرفتار شوند و در حزب او درآیند و در صف لشکر سواره و پیاده او قرار گیرند! ولی این سرنوشت شوم، دامان «طلحه» و «زبیر» و همراهان و همکاران و پیروان آنها را گرفت و به خاطر جاه طلبی و هواپرستی در این دام گرفتار شدند.
سپس به بیان محور دوّم پرداخته، ویژگیهای خود را بیان می‌فرماید و می‌گوید: «من آگاهی و بصیرت خود را همراه دارم، نه حقیقت را بر خود مشتبه ساخته‌ام و نه دیگری بر من مشتبه ساخته است» (وَ اِنَّ مَعی لَبَصیرَتی: ما لَبَّسْتُ عَلی نَفْسی، وَ لا لُبِسَّ عَلَیَ).
در حقیقت سرچشمه گمراهی هر کسی یک از سه چیز است: نخست این که بصیرت و آگاهی کافی نسبت به کاری که می‌خواهد اقدام کند نداشته باشد و ناآگاهانه وارد معرکه‌ای شود که برخلاف رضای خدا و فرمان حقّ است.
دیگر این که در عین آگاهی، هوا و هوسها حجابی بر دیده حقیقت بین، بیفکند و انسان را گرفتار اشتباه کند و چه بسیارند کسانی که از گناه بودن چیزی آگاهند ولی بر اثر وسوسه‌های نفس و انگیزه‌های شیطانی، مجوزهایی برای خویش درست می‌کنند و گاه، آن گناه را به عنوان یک وظیفه واجب پنداشته، به آن آلوده می‌شوند؛ و به گفته قرآن (وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَهُمْ یُحْسِنُون صُنعاً). (۳) 
سوّم این که اجازه به شیاطین انس و جن بدهد که در او نفوذ کنند و حقیقت را مشتبه سازند. هیچ یک از این سه چیز در وجود مبارک آن حضرت راه نداشت چرا که تمام درهای خطا و انحراف را از درون و برون به روی وسوسه گران بسته بود و با هوشیاری آمیخته با تقوا، حقیقت را آن چنان که هست در می‌یافت و در سایه آن به پیش می‌رفت.
بعضی از شارحان «نهج البلاغه» گفته اند: تعبیر «اِنَّ معی لَبَصیرتی» اشاره به این است که همان بصیرتی که با آن رسول خدا را شناختم و در تمام حوادث مهمّ عصر او، در کنار او بودم؛ همان بصیرت همچنان با من است و همچون چراغ پرفروغی فرا راه من قرار گرفته است. و این جمله را اشاره‌ای به آیه شریفه قرآن می‌دانند که می‌فرماید: (قُلْ هذِهِ سَبیلی اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصیرَة اَنَا وَ مَنِ اتَبَعَنی؛ بگو این راه من است و من و پیروانم با بصیرت کامل مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم». (۴) 
در حدیثی نیز از امام «علی بن موسی الرضا» (علیه السلام) می‌خوانیم: «لَنا اَعْیُن لا تَشْبَهُ اَعْیُنَ النّاسِ وَ فیها نُور لَیْسَ لِلشَیْطانِ فیها نَصیب؛ ما چشمهایی داریم که شبیه چشمهای مردم نیست و در آن نوری است که شیطان در آن نصیبی ندارد». (۵) 
بعضی نیز معتقدند که جمله دوّم و سوّم که می‌فرماید: «نه حقیقت را بر خود مشتبه ساخته‌ام و نه کسی بر من مشتبه ساخته» تفسیری است بر جمله اوّل که می‌فرماید: «بصیرت و آگاهی من با من است»؛ ولی آنچه در بالا گفته شد مناسب‌تر به نظر می‌رسد.
این نکته نیز قابل ملاحظه است که امام (علیه السلام) نخست می‌فرماید: «من حقیقت را بر خود مشتبه نساخته‌ام»، سپس می‌فرماید: «و دیگران هم بر من مشتبه نساخته‌اند»، این در واقع یک ترتیب طبیعی است که انسان باید نخست از فریب نفس خویش در امان باشد تا فریب فریبندگان دیگر در جان و دل او اثر نگذارد.
سپس به بیان محور سوّم و آخرین سخن در این زمینه پرداخته و پایان جنگ «جمل» را به روشنی پیش گویی می‌کند و به مخالفانش سخت هشدار می‌دهد؛ می‌فرماید: «به خدا سوگند گردابی برای آنان فراهم سازم که جز من کسی نتواند آن را چاره کند (و سرانجام همگی در آن غرق خواهند شد) و هرگز از آن بیرون نمی‌آیند و (آن عدّه که از آن بگریزند» هرگز به سوی آن باز نمی‌گردند (و برای همیشه قدم نهادن در چنین صحنه‌هایی را فراموش می‌کنند)! » (وَاَیْمُ اللهِ(۶) لاُ فْرِطَنَ (۷) لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ (۸) لا یُصْدِرُونَ عَنْهُ، وَ لا یَعُودُونَ اِلَیْه).
در واقع امام (علیه السلام) میدان نبرد را به حوض یا گردابی تشبیه کرده که آن را تا حدّ ممکن پر از آب می‌کند که آن چنان که راه خلاصی از آن نداشته باشند و ابتکار عمل کاملا به دست او باشد (جمله «انا ماتحه» با توجّه به این که ماتح به معنای کسی است که آب را از چاه بالا می‌کشد اشاره به همین نکته است). سپس به نتیجه آن اشاره می‌کند که لشکریان «جمل» چنان در آن گرفتار می‌شوند که راه فرار نخواهند داشت و اگر گروه اندکی از آن فرار کنند چنان درس عبرتی می‌گیرند که بازگشت به چنین صحنه‌ای را در تمام عمر فراموش کنند.
جمله «لافرطنّ» مفهومش این نیست که من در این راه افراط می‌کنم، بلکه منظور این است که حدّاکثر تلاش ممکن را انجام خواهم داد تا راه را بر تمام دشمنان ببندم! (دقّت کنید). به همین دلیل عایشه که یکی از سردمداران اصلی جنگ جمل بود هرگز در جنگهای آینده شرکت نکرد و برای تمام عمر، حضور در چنین صحنه‌هایی را فراموش کرد»!

انتهای خبر/

1404-02-31 07:00 شماره خبر : 13494

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

آخرین اخبار
تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.