
چرا لقب امّ اَبیها (مادرِ پدر) را به حضرت فاطمه(س) نسبت می دهند؟
به گزارش دیار آفتاب؛ آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی ها و جلسات متعددی درباره زندگی ائمه اطهار(ع)، مطالبی را بیان فرمودند. این بیانات تحت کتابی با عنوان انسان 250 ساله گرد آمده است که مطالعه آن خالی از لطف نیست.
با توجه به فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهر(س) مختصری از بیانات رهبر انقلاب درباره ایشان را در ذیل مطالعه می کنید.
حضرت زهرا سلام الله عليها در سنين شش، هفت سالگى بودند اختلاف وجود دارد؛ _چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روايات مختلف است_ که قضيه شعب ابىطالب پيش آمد. شعب ابىطالب، دوران بسيار سختى در تاريخ صدر اسلام است؛ يعنى دعوت پيامبر شروع شده بود، دعوت را علنى كرده بود، به تدريج مردم مكه _به خصوص جوانان، به خصوص برده ها_ به حضرت مىگرويدند و بزرگان طاغوت ـ مثل همان ابولهب و ابوجهل و ديگرانـ ديدند كه هيچ چاره ای ندارند، جز اینکه پیامبر و همه مجموعه دور و برش را از مکه اخراج كنند؛ همين كار را هم کردند. تعداد زيادى از اين ها را كه ده ها خانوار مىشدند و شامل پيامبر و خويشاوندان پيامبر و خود ابىطالب _با اينكه ابىطالب هم جزو بزرگان بود_ و بچه و بزرگ و كوچك مىشدند، همه را از مكه بيرون كردند.
اينها از مكه بيرون رفتند؛ اما كجا بروند؟ تصادفا جناب ابىطالب، در گوشه اى از نزديكى مكه ـفرضا چند كيلومترى مكهـ در شكاف كوهى، ملكى داشت؛ اسمش شعب ابی طالب بود. شعب، يعنى همين شكاف كوه؛ يك دره کوچک. جناب ابىطالب يك شعب داشت؛ گفتند به آنجا برويم. حاال شما فكرش را بكنيد! در مكه، روزها هوا گرم و شب ها بىنهايت سرد بود؛ يعنى وضعيتى غيرقابل تحمل. این ها سه سال در این بيابان ها زندگى كردند. چقدر گرسنگى كشيدند، چقدر سختى كشيدند، چقدر محنت بردند، خدا مىداند. يكى از دوره هاى سخت پيامبر، آنجا بود. پيامبر اكرم در اين دوران، مسؤوليتش فقط مسؤوليت رهبرى به معناى اداره يك جمعيت نبود؛ بايد مىتوانست از كار خودش پيش اين هايى كه دچار محنت شده اند، دفاع كند.
مىدانيد وقتى كه اوضاع خوب است، كسانى كه دور محور يك رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضي اند؛ مىگويند خدا پدرش را بيامرزد، ما را به اين وضع خوب آورد. وقتى سختى پيدا مىشود، همه دچار ترديد مىشوند، مىگويند ايشان ما را آورد؛ ما كه نمىخواستيم به اين وضع دچار شويم! البته ايمان هاى قوى مىايستند؛ اما بالاخره همه سختي ها به دوش پيامبر فشار مىآورد. در همين اثنا وقتى كه نهايت شدت روحى براى پيامبر بود، جناب ابىطالب كه پشتيبان پيامبر و اميد او محسوب مىشد، و خديجه كبرى كه او هم بزرگترين كمك روحى براى پيامبر به شمار مىرفت، در ظرف يك هفته از دنيا رفتند! حادثة خيلى عجيبى است؛ يعنى پيامبر تنهاى تنها شد.
من نمىدانم شما هيچ وقت رئيس يك مجموعة كارى بوده ايد، تا بدانيد معناى مسؤوليت يك مجموعه چيست!؟ در چنين شرايطى، انسان واقعا بيچاره مىشود. در اين شرايط، نقش فاطمه سلام الله عليها را ببينيد. آدم تاريخ را كه نگاه مىكند، اينگونه موارد را در گوشه كنارها هم بايد پیدا کند. متأسفانه هيچ فصلى براى اينطور چيزها باز نكرده اند. فاطمه زهرا(س) مثل یک مادر، مثل يك مشاور، مثل يك پرستار براى پيامبر بوده است. آنجا بوده كه گفتند فاطمه اُمّ اَبيها، مادرِ پدرش، است. اين مربوط به آن وقت است؛ يعنى وقتى كه يك دختر شش، هفت ساله اينگونه بوده است. البته در محيط هاى عربى و در محيط هاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مىكنند؛ مثلا به اندازه رشد يك دختر ده، دوازده ساله امروز. اين، احساس مسؤوليت است.
آيا اين نمىتواند براى يك جوان الگو باشد، كه نسبت به مسائل پيرامونى خودش زود احساس مسؤوليت و احساس نشاط كند؟ آن سرمایه عظيم نشاطى را كه در وجود اوست، خرج كند، براى اينكه غبار كدورت و غم را از چهره پدرى كه مثلا حدود پنجاه سال از سنش مىگذرد و تقریبا پيرمردى شده است، پاك كند. آيا اين نمىتواند براى يك جوان الگو باشد؟ اين خيلى مهم است. 7/2/1377
انتهای پیام/