
شهیدی که سختی های زندگی او را از خدمت به اسلام غافل نکرد
به گزارش دیار آفتاب؛ به گزارش فراهان خبر؛ جوانمرد بسیجی، شهید حشمت الله سلطانی فرزند رحمت الله، در سال 1341 در روستای کودزر فراهان دیده به جهان گشود.
وی پس از پایان تحصیلات دوره ی ابتدایی برای کمک به هزینه خانواده، مشغول کار در جوشکاری شد. پدر حشمت الله در سن چهارسالگی فوت کرد و مادرش با زحمت او رابزرگ کرد، حشمت الله علاقه خاصی به مادرش داشت اما در سن نوجوانی، یگانه سرپرستش؛ مادرش را بر اثر تصادف از دست داد.
شهید حشمت الله ساطانی، بسیجی داوطلب و قهرمانی که دل شیر داشت در جبهه جنوب به میدان جهاد با صدامیان رفت و سرانجام در تاریخ 18 دیماه سال 1363 در منطقه دارخوین بر اثرانفجار مین به خیل شهیدان پیوست.
حشمت الله با اوج گیری انقلاب اسلامی در ایران دوشا دوش جوانان در صف تظاهر کنندگان علیه رژیم ستم شاهی حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همانند سایر امت حزب الله در مقابل گروهک های ملحد و منافق علیه انقلاب فعالیت می کردند، حضور مستمر داشت و گوش به فرمان امام(ره) بود.
شهید سلطانی در محیط کارگری خود با کار و تولید در مقابل شعارهای پر زرق و برق کمونیستها و چپیها شعار دندان شکن می داد و فریاد می زد؛ « ما کارگران بیداریم از کمونیست بیزاریم».
حشمت الله به خاطر برعههده داشتن سرپرستی دو خواهرش از خدمت سربازی معاف شد، ولی با وجود مشکلات هیچگاه از حمایت و فرمانبرداری امام خود دریغ نمی ورزید و با انجمن اسلامی روستای خود جهت تشکیل نمایشگاه و نصب و پخش پوستر و سایر کارهای تبلیغی و ارشادی همکاری داشت.
شهید سلطانی در مواقع بیکاری با پایگاه مقاومت محل سکونت خود با دلسوزی و عشق به نظام جمهوری اسلامی خدمت می کردد.
این شهید والامقام، انسانی بی آلایش، بی تکبر، سربه زیر، آرام، زحمتکش و خاضع بود و در مجالس و اجتماعات مذهبی شرکت می کرد، ار آنجا خود یتسم بود، رنج یتیمان را خوب درک می کرد.
تاریخ سازنده اسلام؛ حشمت الله را تحت تاثیر قرارداده بود به گونه ای که آرزو می کرد، خون خود را فدای اسلام کند. وی پایبندی به احکام اسلام و لایت فقیه بود و پیوند مخصوصی با خدا داشت.
شهید سلطانی در مناجاتش با خدا زمزمه می کرد؛ « خدایا از تو می خواهم که مرا ببخشی و بیامرزی، اگر بنده خوبی نبودم مرا مشمول عفو و کرامت قرار بده و یک لحظه به حال خود وامگذار!».
او با سفارش و توصیه مسئولین پایگاه در سال 1362 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک دختر بود، حشمت الله بعد از ازدواج با عده ای از برادران عازم جبهه های دفاع مقدس شدف پس از اتمام این ماموریت، حشمت الله از طریق هلال احمر به جبهه های جنوب اعزام شد و پس از مراجعتش سرانجام برای چندمین در پاییز 63 عازم جبهه ها شد.
شهید حشمت الله سلطانی در نیمروز 18 دیماه سال 63 در حین مانور و آموزش با مین برخورد کرد و با دو تن از همرزمانش( قدیرخانلر و غلامحسین عاشوری) به درجه رفیع نائل و ندای پروردگار خود را لبیک گفت و جسد او پس از تشیع در میان انبوه جمعیت مشتاق راه شهیدان در گلزار شهدای کودزر فراهان به خاک سپرده شد.
این شهید والامقام در وصیت نامه اش این چنین می نویسد:
«از براداران و خواهرانم می خواهم به تاریخ اسلام توجه عمیق کنند و از آن درس بگیرند، امروز که اسلام به خون ما جوانان نیاز دارد، پس بگذار به قطه خون ناچیز خود به اسلام خدمت کنم.»
در فرازی دیگر از وصیت نامه اش از همسر و خواهرانش، استدعا می کند که اگر شهید شدم و لیاقت این مقام را یافتم، برایم گریه نکنید و با صبرو مقاومت، الگوی دیگران شوید.
یادش گرامی و نامش بلند
انتهای پیام/ک