رسول اکرم (ص‌): کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است
خطبه 74 نهج‌البلاغه؛

اعتمادی به شما نیست

حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه از اعتمادی به شما نیست گفته‌اند.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» هر روز یک حکمت از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را می‌خوانیم.

مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَةٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ. مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ. لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ، تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ. لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةٍ سَاهُونَ. غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَی وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَأْسِ.

ترجمه:

در این روزهای چون شب ظلمانی، چگونه به شما اعتماد کنم که هرگز آن ستونی نبوده‌اید که بر آن تکیه توان داد. و یارانی توانمند نیستید که به هنگام نیاز، نیازی برآورید.  
همانند اشترانی هستید که چراننده آنها گم شده و چون از جانبی گرد آیند از جانب دیگر پراکنده شوند. به بقای خداوند سوگند، که افروختن آتش جنگ را، چه نامناسب مردمی هستید.  
شما را می‌فریبند و شما فریب دادن نتوانید. دشمن، زمینهایتان را یک یک می‌گیرد و به خشم نمی‌آیید. چشم دشمن همواره در شما می‌نگرد و شما به خواب غفلت و بی‌خبری رفته‌اید.
به خدا سوگند، آنان که یکدیگر را واگذاشتند و یاری نکردند مغلوب شدند. پندارم که چون جنگ درگیر شود و کشتار به غایت رسد، چنان از گرد پسر ابو طالب پراکنده شوید که دیگر بازگشتی برایتان نباشد، بدانگونه که سر بریده دیگر به بدن نچسبد.

شرح:

در این بخش از خطبه، امام (علیه السلام) در ادامه توبیخ‌ها و سرزنش‌های کوبنده و در عین حال منطقی و مستدل، لشکر کوفه را سرزنش‌های جدیدی می‌کند و می‌افزاید: شما به شتران بی‌ساربان می‌مانید که هر گاه از یک طرف گردآوری شوند، از سوی دیگر پراکنده می‌گردند.
(مَا أَنْتُمْ إِلاَّ کَإِبِل ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِب انْتَشَرَتْ مِن آخَرَ).
اشاره به این که، شما اراده‌ای سست و افکاری متشتّت و پراکنده دارید و مصالح خود را تشخیص نمی‌دهید و اتحاد نظر در آن ندارید و با نظم و قدرت برای دفع دشمن به پا نمی‌خیزید.
تشبیه به شتران، اشاره به کوتاهی فکر آنها و تعبیر به «ضَلَ رُعاتُها» اشاره به عدم اطاعت آنها از پیشوا و امامشان است.
بدیهی است که چنین گروهی، هرگز، نمی‌توانند ارتش نیرومندی را در برابر دشمن تشکیل دهند.
به همین دلیل حضرت در ادامه سخن می‌فرماید: «به خدا سوگند! شما وسیله بدی برای افروختن آتش جنگ (بر ضد دشمنان) هستید»؛ (لَبِئْسَ لَعَمْرُ(۳) اللهِ سُعْرُ (۴) نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ).
جنگ مسلّماً پدیده‌ای بسیار شوم و نامطلوب است و اثر آن، ویرانی شهرها و نابودی گروهی از انسان‌ها و ناقص العضو شدن گروهی دیگر و فقر و بدبختی و عقب ماندگی است، ولی همین پدیده شوم، گاه به صورت داروی حیات بخش جامعه درمی آید و این در صورتی است که دشمنان خونخواری برای غصب حقوق مظلومان به پاخیزند و آتش فساد و ظلم را برافروزند.
در چنین شرایطی، جز به وسیله جنگ، نمی‌توان آرامش و عدالت و صلح و صفا را به جوامع انسانی باز گرداند.
از همین رو است که قرآن مجید می‌فرماید: «(أُذِنَ لِلَّذیِنَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَ اَللهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدْیِرٌ) (۵)؛ به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند و خدا بر یاری آنها توانا است».
و در جای دیگری می‌فرماید: «(وَ قاتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلوُنَکُمْ وَ لاتَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لایُحِبُ الْمُعْتَدینْ) (۶)؛ و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند نبرد کنید، ولی از حد تجاوز نکنید که خدا تعدّی کنندگان را دوست ندارد».
بنابراین، اگر امام (علیه السلام) در اینجا اشاره به افروختن آتش جنگ می‌کند، به خاطر آن است که غارتگران خوناشامِ شام، بارها به مرزهای کشور اسلام تجاوز کرده بودند و خونهایی را ریخته و اموالی را به غارت می‌بردند و اصولا، با جانشین پیامبر – که همه مردم با او بیعت کرده بودند – سر ناسازگاری داشتند و برای رسیدن به خواسته‌های نامشروعشان، راه جنگ را برگزیده بودند.
به همین دلیل در ادامه این سخن، سه جمله، بیان می‌فرماید: که هر کدام گواهی بر این مدّعا است. نخست می‌فرماید: «نقشه‌های شوم و خطرناکی، بر ضدّ شما کشیده می‌شود، امّا شما طرح و نقشه‌ای در برابر آن ندارید؛ «تُکَادُونَ وَ لاَتَکیِدُونَ».
دیگر این که: پیوسته اطراف شما کم می‌شود (شهرهای اطراف شما را می‌گیرند و انسان‌ها را از بین می‌برند) و شما هرگز، به خشم نمی‌آیید و احساس درد و ناراحتی نمی‌کنید)؛ «وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلاَ تَمْتَعِضُونَ»! (۷) 
سوم این که: دیده دشمن (برای ضربه زدن به شما) به خواب نمی‌رود، در حالی که شما در غفلت و بی‌خبری به سر می‌برید. (لاَیُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فی غَفْلَة سَاهُونَ)!
ناگفته پیدا است که گروهی که در برابر طرح‌های خرابکارانه دشمن طرح صحیح نظامی ندارد و پیوسته شهرها و آبادیهایش را در اطراف مرزها از دست او بیرون می‌برند و انسانهای مؤمنش را به قتل می‌رسانند و همواره در خواب غفلت است، در حالی که، دشمن، بیدار و هوشیار است، چه سرنوشت شوم و خطرناکی در انتظارشان است! و به همین دلیل، پیشوای بیدار و آگاه و مدیر و مدبّری که می‌خواهد با اتکای به آنان، با دشمن خونخوارش پیکار کند، می‌سوزد و فریاد می‌کشد و از هر وسیله ممکنی، برای بیدار ساختن آنها استفاده می‌کند.
چه دردناک است که افرادی، بدون آگاهی از وضع روحی و جسمی لشکر کوفه و نفاق و تمرّد و ضعف و ناتوانی حاکم بر آنان، درباره تدبیرهای جنگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و تاریخ زندگی او در این برهه خاص داوری کنند و حضرت را به ضعف مدیریت در این امر متّهم سازند؛ کسی که همیشه در میدان جنگ‌های اسلامی، به عنوان بهترین افسر و یار و یاور پیامبر، جنگیده و امتحان لیاقت و کفایت خویش را داده است!
سپس در ادامه این سخن، امام نتیجه کار آنها و آینده خودش را در دو جمله کوتاه و گویا بیان می‌کند، می‌فرماید: به خدا سوگند! شکست برای کسانی که دست از یاری هم بردارند، حتمی است؛ (غُلِبَ وَ اللهِ الْمُتَخَاذِلُونَ).
تنها شما نیستید که بر اثر نفاق و از دست دادن وحدت و همبستگی و ترک قیام شجاعانه بر ضدّ دشمن گرفتار شکست شده‌اید، بلکه این یک قانون همیشگی و جاودانه است که هر کس، این گونه، برنامه‌هایی را که شما دارید دنبال کند، سرنوشتش به یقین ناکامی و ذلّت و شکست است.
امام برای این که سخنش تأثیر بیشتری بر آنان بگذارد، مطلب را به صورت یک موضوع شخصی بیان نمی‌کند، بلکه به شکل یک حکم عام که در تمام طول بشر حاکم بوده و هست بیان می‌دارد.
دیگر این که می‌فرماید: به خدا قسم! من گمان می‌کنم که اگر جنگ سختی درگیرد و حرارت و سوزش مرگ به شما نزدیک شود، از فرزند ابوطالب جدا می‌شوید، مانند جدا شدن سر (از بدن که التیامی در آن نیست)؛ (وَ ایْمُ(۸) اللهِ إِنِّی لاََظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ (۹) الْوَغَی (۱۰) وَ اسْتَحَرَّ (۱۱) الْمَوْتُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِب انْفِرَاجَ الرَأْسِ).
امام با این تشبیه گویا به نکات مختلفی اشاره می‌کند.
نخست این که موقعیت او گرچه مانند موقعیّت سر برای بدن است، ولی آیا سر – که مرکز هوش و چشم و گوش و زبان است – می‌تواند بدون اعضای دیگر بدن کاری را از پیش ببرد؟
دیگر این که آیا بدن، اگر از سر جدا شود، حیات و بقایی خواهد داشت، و اگر داشته باشد، بدون چشم و گوش و عقل و هوش کاری را از پیش می‌برد و آیا سرنوشتش جز حرکاتی مذبوحانه و سپس برای همیشه از بین رفتن، چیز دیگری خواهد بود.
و دیگر این که اگر چنین حادثه‌ای پیش آید، تنها زیانش به من نمی‌رسد، بلکه شما بیشترین زیان را خواهید دید.
و دیگر این که اگر سر از بدن جدا شود، التیام آن عادتاً امکان پذیر نیست، در حالی که پیوند سایر اعضا کم و بیش امکان پذیر است.
بنابراین مقصود امام این است که با گرم شدن آتش جنگ، چنان وحشتی شما را فرامی گیرد و از من فرار می‌کنید و دور می‌شوید که دیگر به سراغ من نخواهید آمد!
این احتمال نیز از سوی بعضی از شارحان داده شده است که منظور از «اِنْفِراجَ الرَأسِ» شکاف برداشتن سر بر اثر ضربه شمشیر یا مانند آن است که غالباً قابل التیام نیست. (۱۲)

انتهای خبر/

1404-05-01 07:00 شماره خبر : 14765

درباره نویسنده

اخبار مرتبط:
نظرات:
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!

تمامی حقوق مادی و معنوی، برای پایگاه خبری تحلیلی «دیار آفتاب» محفوظ می باشد.